با نام خدا و سلام. امروز سوم آبان ماه سال ۹۷ ، مشغول خدمت سربازی هستم و کمتر وقت پیدا می کنم که به بلاگ سر بزنم 🙂 همون طور که اکثرا در جریان هستید، وقت تلف شده در زمان خدمت سربازی زیاده، یکی از خوبیای جایی که خودم خدمت می کنم اینه که مشکلی با مطالعه و کتاب خواندن ندارند (مشخصا تو زمان هایی که کاری ندارم و وقتم آزاده – تقریبا یک سوم اوقاتم در زمان سربازی).
الان حدود دو ماه از خدمتم بعد از آموزشی می گذره، یه کتاب رو کامل تمام کردم و یه کتاب رو نصفش رو تموم کردم. کتاب اولی کتاب «بادبادک باز» اثر خالد حسینی و کتاب دوم «اتحادیه ابلهان» اثر جان کندی تول، هر دو کتاب رو با توجه به استقبال و مشهور بودن و همچنین توصیه اساتیدم شروع به مطالعه کردم. کتاب بادبادک باز رو تقریبا تو دو هفته تموم کردم، وقت مطالعم خیلی کمتر بود ولی به صورت فشرده با توجه به اینکه به کتاب و شخصیت های داستان علاقه پیدا کرده بودم کتاب رو تموم کردم.
اما کتاب دوم، «اتحادیه ابلهان» رو الان بیشتر از یک ماهه که دارم میخونم و هنوز تموم نشده (وقت آزادم برای مطالعه نسبت به زمان بادبادک باز بیشتر هم هست)، کتاب رو دوست دارم، ولی معتادش نشدم و سرعت مطالعم کمه !!
اولین بار نیست که این اتفاق افتاده، «اتحادیه ابلهان» کتاب خیلی خوبیه و برندهی جایزه پولیتزر بهترین رمان نیز هست، ولی خب نمیدونم چرا پیش نمی رفت… تا اینکه امروز یه مقاله جالب با عنوان «هر چه در مورد مطالعه می دانستم غلط بود» رو خوندم و دیدم مناسبه که یه خلاصه ای از این مطلب رو برای شما و دوست داران مطالعه و کتاب خوان به اشتراک بگذارم.
هر چه در مورد مطالعه می دانستم غلط بود :
خب اول از همه به تعریف مسيله می پردازیم :
هر کسی رو که میشناسم روی یه تعدادکتاب گیر کرده. من مطمینم که شما در حال حاضر نیز کتابی دارید که روی آن گیر کرده اید.در حال حاضر صفحه ۳۳۲ هستید و نمیتونید جلوتر پیش برید، در حالی که میدنید کتاب باید تمام بشه، چی کار باید بکنید!؟ شما برای مدت طولانی به مطالعه ادامه مبدید تا بالاخره کتاب تمام بشه. این برای من یه تراژدی به تمام معنا است ، چون که من با کتاب بزرگ شدم و به فیسبوک و بلاگ و … سوییچ می کنم و در انتها می بینم که چیزی یاد نگرفتم.
Naval Ravikant
حالا ببینیم خود شما که دارید این مطلب رو میخونید، در حال حاضر کتابی رو در حال مطالعه دارید که روش گیر کرده باشید و کند پیش برید!؟
شاید آره و شاید هم نه. در هر صورت حداقل یک بار این تجربه را داشته اید. گاهی اوقات اون کتاب، کتاب بدی نیست، فقط شما باهاش حسی برقرار نمی کنید.تدبیر رایج میگه که با قدرت کتاب رو پیش بگیرید، اما این پیشنهاد کاملا غلط هست.
- شما در حال حاضر داخل مدرسه نیستید – صرفا برای لذت بردن مطالعه می کنید و نه از روی اجبار.
- روش فوق جواب نمیده: تکیه بر عزم راسخ یه استراژی بلند مدت بدی هست.
۱- به خودتون اجازه ترک کردن رو بدید 🙂
ترک کردن یه کتاب تقریبا مثل ترک یه رابطه هست. احساسات آنچنان قوی نیست ولی فرایند یکسانی دارند.
ما برای هفته ها از تصمیم گرفتن پرهیز می کنیم و امیدواریم که چیزها بهبود یابند. دقیق که ریز بشیم میبینیم که داریم یه چیز اجتناب ناپذیر رو به تعویق میندازیم.
چه چیزی این رو سخت می کنه!؟
در سنین جوانی فکر می کنیم که کتاب ها مقدس هسند و چیز هایی هستند که باید تمام شوند. زمانی که به مدرسه می رفتید و کتابی بهتونداده می شد باید اون کتاب رو تمام می کردید …
و زمانی که یه کتاب به دت تحسین شده باشه، این مسئله سخت تر می شود. تجربه ای که من با کتاب « اتحادیه ابلهان » داشتم.
روی برگه این کتاب عالی به نظر می رسه:
۱- توسط افراد زیادی توصیه شده
۲- برندهی جایزه پولیتزر بهترین رمان
البته داخل پرانتز بگم که این کتاب آنچنان نیز خوندنش برام سخت نبوده، ولی تو کتاب هایی که خوندم جزو کتاب هایی بوده که خیلی مشتاقانه نخوندمش و به قولی معتاد تموم کردنش نشدم.
اول دو هفته برای خوندنش در نظر گرفتم و حالا به شش هفته ام رسیده و تازه نصف کتاب رو مطالعه کردم..
تا یادمه جزو کتاب های توصیه شده استاد ملکیان یا استاد الهی قمشه ای بود و همچنین برنده شدن جایزه پولیتزر نیز مزید برعلت شده بود و هیجانزده برای خوندندکتاب تو دو هفته، اما نشد ! هیجانم محو و در انتها رو به محکومیت رسید.
اعتقاد نادرست هزینه ی تباهی !
زمانی که ما نصف راه د رمطالعه یه کتاب رو پیش رفتیم، ساعت های زیادی را برای اون گذراندیم. در این نقطه اتمام کتاب به نظر تنها راه برای راهیی یافتن از سرمایه ای که صرف کردیم می باشد.
به نظر میرسه که اگر کتاب به پایان نرسه، هر چه که تا اینجا خوندیم از ذهنمون پاک خواهد شد.
بیاید رو این مسئله عمیق تر بشیم.
هیچ کس وقتی ۸۰ درصد از یه کتاب تخیلی (داستانی) رو خونده باشه اون رو رها نمی کنه. اگر به این مقدار از کتاب رسیده باشید، دوست دارید که بدونید انتهای کتاب چی میشه و به مطالعه ادامه می دهید. و این معقوله که ۲۰ درصد انتهایی از یه کتاب تخیلی (داستانی) معمولا بیشترین اشتیاق و لغزش رو خواهد داشت.
محور افقی : زمان سپری شده روی کتاب
محور عمودی : ارزش استخراج شده از کتاب
این مورد با کتاب های غیر تخیلی (غیر داستانی) نیست. هیچ Deus ex machina ای (خدایی که توسط منجنیق مخصوص در اوج نمایش روی صحنه پیاده می شود و کارها را فیصله می دهد) وجود ندارد و در انتها هیچ پیچیدگی قطعی نیز وجود ندارد. اغلب کتاب های غیر تخیلی (غیر داستانی) یکی از دو الگوی زیر را دارند:
۱- ارزش به صورت عادلانه در طول کتاب پخش شده . این کتاب ها معمولا جزو کتاب های خوب هستند.(نویسنده مقاله کتاب Antifragile را زا نسیم نیکولاس طالب پیشنهاد داده )
2- ارزش کتاب خیلی سریع و اوایل کتاب باشه. این کتابها معمولا خب نیستند و نویسنده بنیاد و اساس بحث را ابتدای کار میاره و باقیمانده کتاب معولا تکراری است.
به دو تا نمودار پایین توجه کنید.اولی برای کتاب غیر تخیلی خوب (نارنجی رنگ) و نمودار دومی برای کتاب غیر تخیلی و بد (زرد رنگ).
در هر صورت شما در صورت ترک کتاب در وسط راه، سهم منصفانه ای از چیزی که کتاب در بر داره رو خواهید برد. شما حتما نباید به انتهای کتاب برسید تا زمانی که صرف مطالعه کتاب کردبد را نقد کرده باشید:)
اما پول نیز مطرح است. همه ما دوست داریم تا ارزش پولمان رو به دست بیاریم. ما برای کتاب هزینه کردیم (پول خرج کردیم) و درنتیجه میخوایم که اون رو مطالعه کنیم.
چیزی که ما در نظر نمیگیریم، هزینه فرصت هست. این هزینه مانند خرج کردن ۲۰ هزار تومان در فیدیبو قابل لمس نیست، اما وجود داره و هزینه زیادی ام هست.
هر روزی که شما برای مطالعه یه کتاب متوسط از روی اکراه و اجبار می گذرانید، روزی هست که میتونستید برای انجام کارهای جذاب و جالب سپری کنید. (زمانی که سپری می کنید ارزش خیلی زیادی داره 🙂 )
ما در جهانی از انبوه اطلاعات زندگی می کنیم. هیچ جایی برای فقدان اندیشه و تقصیر وجود نداره. هزینه ی فرصتی که در گیر افتادن در مطالعه است، خیلی فراتر از هزینه خرید یه کتاب جدید و جایگزین هست.
یک کتاب واقعا خوب، قیمتی حول و حوش ۲۰ تا ۳۰ هزار تومان داره و میتونیه زندگی شما رو به طور قابل توجهی تغییر بده.این چیزی نیست که من بخوام براش صرفه جویی کنم. این حتی برای زمانی که شکست خوردم و پولی نیز ندارم، وجود داره. من همواره برای کتاب پول خرج می کنم. من هیچ به این پولی که بار کتاب میدم به چشم هزینه نگاه نمی کنم. این یه سرمایه گذاری برای من حساب میشه. من تقریبا ۱۰ برابر بیشتر برای کتاب هایی که عمیقا میخونم پول خرج می کنم. به عبارت دیگه برای هر ۲۰۰ هزار تومنی که برای کتاب پول بدم، من عملا ۱۰ درصد از اون کتاب هارو تموم می کنم. من ۲۰۰ هزار تومان پول دادم ولی اندازه ۲۰ هزارتومنش رو میخوننم،ولی باز هم ارزش داره.
– Naval Ravikant
ترک کردن کتاب برای همیشه و تا ابد نیست
مسئله مهم اینه که کتاب مناسب برای شخص مناسب کفایت نمی کنه. باید کتاب مناسب برای فرد مناسب و در زمان مناسب باشه.
گاهی اوقات قبل ازآنکه برای چیزی که کتاب میخواهد به شما بگوید آماده باشید شما به یه مقدار مسیر انحرافی نیاز دارید.
چیز زیبایی که د رمورد کتاب ها وجود داره اینه که همواره همونجایی که شما ترکشون کردید منتظرتون می مانند.
۲- به مطالعه بیشتر از یک کتاب در یک زمان بپردازید (خیلی بیشتر از یکی)
چیز گیج گننده ای که برای من هست اینه که Naval Ravikant میگه در یک زمان در حال مطالعه ۱۰ الی ۲۰ کتاب مختلف هست 😐
این تعداد مزخرف به نظر میرسه. چطور میتونه تحمل کنه؟
البته من فهمیدم که در زمان مدرسه چیزی شبیه همین قضیه راداشتم و چیزی حدود ۱۵ کتاب رو در کلاسهای مختلف در حال مطالعه هم زمان بودم و بودید و هیچ مشکلی با این قضیه نداشتیم و به راحتی قابل تحمل بوده. تنها مسئله اینه که اکثر اون کتاب ها رو دوست نداشتم چرا که به انتخاب خودم نبودند.
یه کتاب برای هر حالت روانی (Mood)
نکته اینجاست که یه تنوع واقعی داشته باشیم. کتاب هایی در موضوع های مختلف، با تعداد صفحات متفاوت و استایل متفاوت. یه تعدادشون با مفاهیم سبک و غیر جدی، بقیه نیز جدی تر و با مفاهیم بنیادی تر باشند. (میتونیم تنوع کتاب های صوتی، نسخه چاپی و نسخه الکترونیکی را نیز در نظر بگیریم )
من کیندل خودم رو باز می کنم داخلش یه نگاهی میندازم با توجه به حالت روحی که دارم کتاب مورد نظرم رو انتخاب می کنم.
داشتن تنوع به این معنی است که نمیخواد منتظر باشم تا حالت روحی مورد نظرم رخ بده و بعدش بتونم کتاب بخونم. به حالت های زیر توجه کنید:
- انرژی کمی دارم و درنتیجه میتونم به یه کتاب صوتی انگیزشی گوش بدم.
- انرژی زیادی دارم و مشتاقم که به مطالعه یه کتاب با موضوع پیچیده که تمرکز زیادی میخواد بپردازم.
- میخوام برای خواب آماده بشم، یه نسخه سخت از کتاب با محتوی بیوگرافی کمکم میکنه.
- و هر حالت روحی و روانی رو میتونید براش کتابی در نظر بگیرید.
تکرار در فضا-Spaced repetition
من دچار وسوسه در علم یادگیری شدم. یکی از تمرین های موثر در یادگیری تاثیرگذار، -تکرار در فضا-Spaced repetition – می باشد. مفهومش ساده است: شما نتایج بهتری خواهید داشت در صورتی که ۱۰ روز و روزی یک ساعت مطالعه داشته باشید در مفایسه با ۱۰ ساعت مطالعه در یک روز.
تحقیقات نشان داده که این امر به ویژه در مورد حافظه بلند مدت و حفظ کردن صدق دارد. چون شما برای قبول شدن د ریک امحان مطالعه نمی کنید، حافظه بلند مدت مهمترین هدف شما خواهد بود.
شمانی که شما یه کتاب رو در یک زمان میخوانید فرایند مطالعه کتاب شما چیزی شبیه تصویر زیر خواهد بود:
در حالی که اگر چندین کتاب را در آن واحد د رحال مطالعه داشته باشید، فرآیند مطالع تان چیزی شبیه تصویر زیر خواهد بود:
شما هر کتاب را در بازه زمانی بلند تری خواهید خواند که به مغذ شما اچازه می دهد اتصالات قویتری میان نورون ها بسازد و ایده ها را درحافظه بلند مدتتان ماندگار کند.
برگ برگ سازی
برگ برگ سازی در زمینه یادگیری، تمرینی برای کار کردن روی انواع مختلف مسئله در یک زمان می باشد. این کار به فرد یادگیرنده اجازه می دهد تا اتصالات بین فیلد های مختلف را ببیند و بنابراین کل یادگیری اش را ژرف بخشد.
دانش یه مسیر خطی که از «الف» به «ب» و سپس به «پ» بروید نیست. دانش یه شبکه نامتناهی است و چیزها به روش هایی که قابل مشاهده نیستند (بدیهی نبودن) به هم متصل گشته اند.
بر فرض شما در حال مطالعه کتابی در زمینه تاریخ مدرن هستید.
یک کتاب تئوری بازی میتونه شما را در کسب فهم بیشتر در مورد جنگ سرد کمک کنه و یه کتاب بازاریابی میتونه چگونگی فریفتن یک ملت توسط هیتلر را برایتان آشکار کند. و این یدونه راه نیست: کتاب تاریخی فهم شما در دو زمینه دیگر را نیز عمیقتر می کند چون شما به آنالیز آن مثال های واقعی از زندگی می پردازید.
برگ برگ سازی موثر هست چراکه ما بیشتر علاقه داریم تا اون اتصالات رو ببینیم، البته اگر خواندن مباحث را روزی یک بار انجام دهیم نه سالی یک بار.
تاخیر در لذت
یکی از چیز هایی که از سخنان Naval خیلی لذت بخش بود اینه که در حال حاضر هر وقت اسم کتاب جدید و خوبی به گوشم برسه، همون موقع میتونم شروع به مطالعه اش بکنم (بدون در نظر گرفتن این که چند تا کتاب در حال مطالعه دارم)
هروقت در این روزها مشتاق میشم در مورد چیزی مطاله داشته باشم، هیجان و حس کنجکاوی ام را وسیله نفوذ می کنم و فقط شروع به خواندن می کنم.
تاخیر در لذت (Delaying gratification) یک مهارت سخت می باشد، اما با حس کنجکاویتان آن را انجام ندهید. یادگیری خیلی موثر می باشد هر وقت شما احساسا متصل شده باشید، و در آن لحظه نمیتونید برای خواندن چیزی که فرصتش در حال گذر است صبر کنید و مشتاقانه دونبال مطالعه اش هستید.
۳- مطالعه شما نباید به تریتب و متوالی باشد
اگر کتاب یه مقدار کسل کننده شد، ازش میگذرم. گاهی اوقات من شروع به مطالعه یه کتاب از وسط می کنم، چون که بعضی پاراگراف چشم منرا گرفته و فقط از همانجا مطالع ام را ادامه میدهم، و من هیچ تعهدی نسبت به پایان دادن کتاب ندارم.
این قسمت از مقاله یه مقدار پذیرفتنش سخته، و من انتظار دارم که اکثر مردم این را متذکر شوند.
رد کردن چند فصل ، شروع کردن به مطالعه از وسط کتاب – این چیز ها من را ناخوشایند می کنند. اینها چیزی شبیه تقلب هستند.
نقض شرایط استفاده .
و ترس از دست دادن چیزهایی وجود داره- چه جمله ی درخشانی را از دست خواهم داد؟ یا اطلاعات کلیدی که در ادامه مطالعه کتاب بهشون نیاز دارم؟
این نوع تفکر میتونه به شما وقت گرانبهایی را بپردازد، چیزی که اخیرا با «The Power of Neuroplasticity» تجربه کردم.
متاسفانه کتاب فوق «قدرت نوروپلاستی» اثر شاد هلمستتر ترجمه فارسیش رو پیدا نکردم.
کتاب فوق را با توجه به فرورفتن عمیق در مطالعه علوم اعصاب خریداری کرده و مطالعه کردم. شروعش خیلی آرام بود، و به نظر می رسید خیلی شبیه یک کتاب خودآموز سبک باشه تا یک کتاب جدی در زمینه علوم اعصاب.
همانطور که در فکر کنارگذاشتن کتاب بودم، نگاهی به جدول فهرستش انداختم تا با یه نظر اجمالی ببینم چه چیزی پیش رو داریم. تعدادی از فصل های آخرش دارای عنوان های امیدوارکننده بودند، مخصوصا فصل ۲۶ کتاب، «مدیتیشن، نوروپلاستی و مغز».
تصمیم گرفتم ادامه بدم و تصمیم بدی بود.
هنگامی که به ارزش کتاب گمان داشتم، من باید میپریدم به فصل ۲۶، بنابراین بهش یه شانسی برای پرتاب بهترین پانچ (زدن بهترین مشت در بازی بوکس) بهش می دادم. اگر این خوب بود، میتونستم تصمیم بگیرم که از آنجا ادامه بدم. اما اگر خوب نبود، میفهمیدم زمانش رسیده که رهاش کنم.
زمانی که من در آخر به آنجا رسیدم، این چیزی بود که فصل باهاش به اتمام رسید:
- رنگ زرد – نویسنده ادعا می کند که مدیتیشن مغز را تغییر می دهد (بدون استناد و پشتوانه)
- رنگ سبز – راهنمای مدیتیشن برای تازه کارها
چه وقتی تلف کردم.
موجه شدم که من فقط ۲۵ فصل را خواندم تا با قوانین نا نوشته در مورد چگونه کتاب ها باید خوانده شوند قانع شوم.
این قسمت وافعا برای من اتفاق افتاده.
سرانجام آماده ام تا از اون بار و بنه ای که مرا بازداشته، رها شوم – ایمان بدون شک من در خواندن و مطالعه متوالی است.
کتاب های پر کننده (Filler Book)
اگر شما کتابهای غیر تخیلی (غیر داستان) می خوانید، شما به مواردی مانند “The Power of Neuroplasticity” برخواهید خورد – کتاب های کم اثر با عنوان امیدوار کننده ای که اغلب نکات یکسانی را تکرار می کنند.
مشکل با کتاب ها این است که برای نوشتن یک کتاب و همچین جهت انتشار فیزیکی کتاب به قطع درخت، کار و تلاش زیاد و خرج پول نیاز است. گاهی اوقات مردم شروع به جمع کردن کتابهای طولانی حول یه ایده ساده می کنند (نوشتن یه کتاب بلند بالا برای یه ایده خیلی ساده). اینها کتابهایی هستند که کمترین محبوبیت را نزد من دارند. برای همین هست که من از کتاب های تماما تجاری و خودآموز خودداری می کنم، چرا که شما معمولا یه ایده خوب دارید و این ایده در صدها یا هزاران صفحه و حکایت دفن شده.
دفعه بعدی که شک کردید کتابی در این دسته بندی می گنجد، به شکتان اعتماد کنید و سمت اون کتاب نرید. به جدول فهرست کتاب نگاهی بیاندازید، فصلی را انتخاب کنید و بگذارید تا بهتون بهترین شات خود را بدهد.
کتابهای باورنکردنی زیادی وجود دارد که هنوز نخوانده اید. مطالعه محتوای پایینتر از میانگین ، هدررفت بسیار بزرگی است.
کتابها به عنوان آرشیو یک بلاگ
رویکرد ناوال (Naval Ravikant) د رمورد مطالع غیر متوالی، لیبرال تر از چیزی هست که من تاکنو براتون ارائه کردم.
من فقط به عنوان یه آرشیو بلاگ بهش نگاه می کنم. یک بلاگ ممکن ۳۰۰ تا پست داشته باشه و شما میتونید ۲، ۳ یا ۵ تایی که الان نیاز دارید را ازش بخوانید. به نظرم شما به یه کتاب نیز همین طور میتونید نگاه کنید.
این به من مفهمو «فقط در لحظه» در مقابل «فقط در مورد(case)» را یادآوری می کند، که از مدیریت دارایی می آید، اما میتونه در مطالعه و یادگیری نیز اعمال شود: کتابی را بخوان که بیشترین نیاز را د رحال حاضر بهش داری، نه کتابی که در آینده برات مفید خواهد بود.
ناوال منتهی یه مقدار اضافه تر بیانش کرده: فصلی را بخوان که در حال حاضر بهش نیاز داری.
نه، این به کتاب ها مرتبط نیست
بعضی افراد مدعی هستند که این رویکرد کتابها را به عنوان کالایی که باید با ملایمت باهاش رفتار کرد در نظر می گیرد.
درحالی که من فکر می کنم ما نیاز داریم که مطالعه را انعطاف پذیرتر و رهاتر کنیم (باید چیزی شبیه به بازی کردن باشه)، من همچنین باور دارم که اکثریت قریب به اتفاق از ارزش مورد نظر، از سوی مطالعه عمیق تعداد کمی از کتاب های خوب به دست می آید و یک کتاب خوب، چیزی فراتر از یک کالا است.
شما نمیتونید لیست افراد دیگه رو کپی کنید. و این یه هدیه بزرگیه، چون شما خودتون باید بگردید و لذت ببرید تا برای خودتون لیست بسازید.
به یاد داشته باشید که مطالعه کردن یه سفر جهت پیدا کردن کتاب های خوب برای خودتان می باشد.
رویکرد ناوال در این مورد این هست که این سفر را هر چه بیشتر جدابتر و پر ارزش تر بسازید.هنگامی که شما درون صندوق گنج قرار می گیرید،یه کتابی که مسیر زندگی رو عوض می کنه – هر کاری میتونید بکنید تا جذبش کنید.
روی رویکرد مطالعه کردنتان مجدد فکر کنید
بعد از انجام این رویکرد به مدت سه سال، به سه نکته اساسی رسیدم:
۱- شما بیشتر مطالعه خواهید داشت چراکه شما همواره چیزی دارید که دوست دارید بخونیدش.
۲- شما بیشتر جَلب (درگیر شدن) چیزی که درحال مطالعه اش هستید می شوید که منجر به لذت بیشتر بردن و حافظه بهتر میشه.
۳- شما به ازای هر کلمه ارزش بیشتری دریافت می کنید چون که کتاب های غیر ضروری بادکرده کنار گذاشته و کتاب های سطح متوسط را به راحتی کاهش می دهید.
پست مرتبطم در اینستاگرام رو اینجا می تونید ببینید 🙂
عالی بود تشکررررر