۵ چیزی که ای کاش در زمان شروع به عکاسی میدونستم

مقدمه

با نام خدا و سلام . مقاله پیش رو نوشتهی آقای Alex Schult هست که من صرفا ترجمه اون رو برای علاقه مندان به عکاسی گذاشتم و امیدوارم که از این مقاله لذت ببرید. لارم به دکر هست که آقای Alex Schult بنیانگذار سایت PhotographyTalk.com هستند. من سعی کردم ساختار مقاله کاملا شبیه به ساختار مقاله اصلی نویسنده باشه.

نکته دوم این که این مقاله را نویسنده در ابتدا با عنوان چند پیشنهاد برای عکاسان تازه کار اراپه می کنه که وقتی میبینه استقبال از مقاله زیاد بوده، یه دستی به سر و روی مقاله می کشه و مقاله پیش رو رو منتشر می کنه.

۵ چیزی که ای کاش در زمان شروع به عکاسی میدونستم

من اشتباهات زیادی در ابتدای شروع به عکاسی داشتم که اگر بخوام بشمارمشون به حدود ۳۰ مورد می رسه . الان میخوام ۵ تا از اون مورد اصلی ها را که ای کاش از ابتدا در جریانشون بودم و در اختیارتون بگذارم.

اشتباهات من را وارد جوهره ی خودتون کنید و از انجام دادن اونها توسط خودتون خود دارید کنید که در نتیجه یه تجربه لطیف تری نسبت به من در شروع به عکاسی خواهید داشت.

لازم نیست هر چیزی درون شات (کادر عکاسی) باشد

وقتی که من شروع به عکاسی کردم، واقعا این مفهوم رو نمیدونستم.

من هر چیزی رو که میتونستم داخل کادر عکاسی قرار می دادم و عکس می گرفتم. که منجر میشد هروقت پشت کامپیوترم می نشستم با دقت محو عکس های landscape خیلی شلوغ و با جزیات زیاد می شدم.

در حقیقت من سعی می کردم هر چیزی که جا داشت رو داخل هر شات جا بدم که در نتیجه خیلی گیج کننده می شدند.

مشکل اینجا بود که من تعداد اشیا (هدف – subject) اصلی زیادی را داخل کادر داشتم که هر کدومش برای جلب توجه بیننده رقابت می کرد. یا اینکه هیچ شی اصلی را داخل کادرم نداشتم، مانند عکس بالایی.

در هر صورت، عکس های چشم اندازی (landscape) که من میگرفتم از شامل شدن بیش از حد اشیا و محدود نکردن اشیا به اندازه کافی رنج می بردند.

درسی که اینجا داریم از این قرار هست که چیز هایی وجود دارند که برای سادگی گفته می شوند (مینیمال بودن)، بطوریکه در آن سادگی شما تنها یک شی (هدف)  قوی و اصلی دارید که چشم و توجه بیننده را به سمت خودش جلب می کند.

در تصویر فوق، شما می بینید که سادگی چگونه جواب داده 🙂

در اینجا تنها یک شی اصلی و قوی وجود داره – کوه ها – و قدرتشون در این عکس با توجه به بازتابش در آب دو برابر نیز شده است.

چیز دیگه ای هم که هست اینه که چیزهای زیاد دیگری برای رقابت جهت جلب توجه و چشم های بیننده در این عکس وجود نداره.

درختان در پس زمینه یک بافت (texture) را به وجود آوردند و به شات گرفته شده رنگ داده اند و درختانی که در سمت راست تصویر امتداد دارند به ایجاد مقداری عمق تصویر کمک می کنند.

در هر دو مورد، درختان داخل شات هستند، اما شات را طاقت فرسا نکرده اند.

این دقیقا چیزی هست که شما برای رسیدن به مقصود بهش نیاز دارید.

از بزرگترین و کوچکترین دیافراگم دوربین خود استفاده نکنید

قبلا ( مقاله ) گفته بودم که به نظر من بهترین لنزی که باید در اولین خریدتون خریداری کنید لنز ۵۰ میلی متری هست.

یکی از دلایلش اینه که اکثر لنز های ۵۰ میلی متری دارای دیافراگم خیلی بزرگ در محدوده f/2 ، /1.8  و  f/1.4  هستند.

که این عکاسی در محیط های با نور کم را آسانتر می کند و اگر شما مشغول به عکاسی پرتره (portrait) باشید، به ایجاد پس زمینه های زیبا و بلوری که برای پرتره خیلی مناسب هستند کمک خواهد کرد،مانند عکسی که در بالا مشاهده می کنید.

در حالی که این بحث کاملا درست است، چیزی کهمن بهش دقت نکردم این هست که : در بزرگترین و کوچکترین دیافراگم لنزتان عکاسی نکنید.

این به این معنی است که عکس هایم با لنز ۵۰ میلی متری – f/1.8،  اگر یک یا دو استپ بالاتر از f/1.8 عکاسی کنم خیلی واضحتر (sharper) هستند.

بر عکس، به جای عکاسی در کوچکترین دیافراگم f/22، یک یا دو استپ پایینتر نتایج واضحتری را در پیش خواهد داشت.

همه ی لنز ها دارای “sweet spot” (نقطه شیرین) هستند که نتایج با بیشترین وضوح رو تولید می کنند.

گرچه نقطه شیرین در بین لنز ها متفاوت است، چیزی که در بین تمامی لنز ها وجود داره اینه که در دو انتهای محدوده دیافراگمشون بهترین نتایج رو ندارند. اگر علاقه به عکس های با بیشترین وضوح رو دارید (کی علاقه نداره!!) در دو انتهای محدوده دیافراگم لنزتون عکاس نکنید 🙂

کارهای خودتان رو با بهترین ها مقایسه نکنید

در حقیقت نمونه کار های خودتون رو با عکس های هیچ فرد دیگری مقایسه نکنید …

مشکل یا مقایسه عکس هایی که خودتون گرفتید با عکس هایی که دیگران گرفته اند اینه که اونها مسیر دیگه ای در سیر عکاسی خودشون دارند.

این مخصوصا در مورد افراد حرفه ای هست که مدت ها در این مسیر بوده اند.

بله، اگر شما برای اولین بار دو ماه پیش دوربین به دست گرفته اید، مقایسه عکس های پرتره ای که گرفتید با Dorothea Lange فقط منجر به این میشه که به این نتیجه برسید یه عکاس بسیار بدی هستید.

بعضیا تلاش به تکرار عکس های مشهور عکاسانی چون Ansel Adams می کنند، عکس هایی مثل Tetons و Snake River . آیا عکس بالا خیلی عکس بدیه!؟ نه .  آیا به خوبی عکس های گرفته شده توسط Ansel Adams هست ؟ قطعا نه…

بنابراین به جای آنکه آنچه که خودتون بر مبنای کارهای دیگران گرفته اید را قضاوت کنید، تلنگری به خود بزنید و کارهای دیگران را الهام بخش کار های خود قرار بدهید.

مکان هایی مانند Flickr، Instagramو گالری های عکاسی را بگردید تا عکس هایی را پیدا کنید که شمار ا به طنین می اندازند.

و هر گاه عکس هایی که دوست دارید رو پیدا کردید، از خودتون بپرسید که چیزی از این عکس منجر شد که شما دوستش داشته باشید.

در مورد موضوع اصلی، نور پردازی، ترکیب بندی و غیره فکر کنید. عکس ها را جدی بررسی کنید و اطلاعاتی را که با شما صحبت می کنند را استخراج کنید.

انجام این موارد دو کار را انجام می دهد. یک، کمک می کنه تا بفهمید کدام نوع عکس ها با شما صحبت می کنند. اگر ۹۹ درصد عکس هایی که شما به آنها علاقه دارید، چشم انداز باشند، من فکر می کنم درست باشه که بگیم علاقه شما د رعکاسی چشم انداز هست.

دوم، و احتمالا مهمترین، الهام گرفتن از دیگران به شما در تعیف سبکتان کمک می کند.

به این معنی نیست که به تعداد اندکی عکس نگاهی بیاندازید و دید مختصتان برای عکس از آنها منتج شود. اما این حداقل به شما کمک می کنه به سمت جلو حرکت کنید تا بفهمید شما به عنوان عکاس چه کسی هستید و به عنوان عکاس می خواهید در آینده کجا باشید.

عضو یک کلاب عکاسی بشید

خودتون می دونید که چه حسیه وقتی رفتید به بیرون برای عکاسی و هیچ ایده ای ندارید که چرا چیزی در نمیاد؟ این احساس نا امیدی اگر فقط نفراتی را داشتید که می تونستید چند تا سوال ازشون بپرسید چقدر کمتر می شد!؟

بله منم نیز چنین حسی رو داشتم!

وقتی من در بیرون شروع به عکاسی کردم، من یه گرگ تنها بودم. من خودم به تنهایی می رفتم و هزاران هزار اشتباه میکردم و سپس به خونه بر می گشتم و مشغول این می شدم که مشکل از کچا بوده!

مدت زمان طولانی به این صورت بود و این فرایند تکرار می شد و در انتها کار می کرد. اما آرزو می کردم کاش یه پشتیبان قبل این همه فرایند داشتم.

چیزی که من به شدت برای تازه کار ها پیشنهاد می کنم، این هست که به انجمن های عکاسی بپیوندند.

این میتونه یه انجمت حقیقی در محله یا دانشگاهتون باشه یا انجمن های مجازی مانند سایت PhotographyTalk (مترجم – صادق خان – قبلا یه پست در مورد سایت های مفید عکاسی در ایران مطلب نوشته بودم)

در هر صورت داشتن دیگر علاقه مندان به عکاسی در اطرافتون بسیار مفید هست، چون که شما یه سیستم پشتیبانی آماده در اختیار دارید که میتونه زمانی که بهش نیاز دارید کمکتون کنه.

شما ممکنه چند تا DVD برای ورزش کردن خریداری کرده باشید، ولی هممون می دونیم که ورزش کردن به صورت واقعی د رمحیط بیرون یه چیز دیگه است که نتایج بهتری نیز داره.

اگر در این که یه عکاس خوب بشید جدی هستید، حتمن به دیگر عکاسان متصل بشید که د ریادگیری و رشد به شما کمک می کنند.

شکست تنها گزینه است

به پایان نرسید، اما این میتونه مهمترین واقعیتی باشه که یه عکاس تازه کار میتونه انجام بده – شما شکست خواهید خورد،و اغلب شکست می خورید.

من در مقاله اولم درباره اینکه چطور کمال در عکاسی قابل دستیابی نیست صحبت کرده ام.

برعکس -شکست- میتونه یه گزینه باشه.

با این حال، شکست در عکاسی نباید به عنوان چیزی که اشتباه انجام دادید دیده بشه، بلکه باید به عنوان یه تجربه دیده بشه.

عکس که شما از بچه ها گرفتید و پس زمینه شلوغ و گیج کننده ای داره، از اون به عنوان یه الهام برای کارهای آینده استفاده کنید. که در نتیجه باید به پشت شی ای که بعنوان پرتره می خواید ازش عکس بگیرید توجه بشه.

اون عکس چشم اندازی که هفتته پیش گرفتید و overexposed هست – اون تجربه را در نظر داشته باشید تا در مورد exposure بیشتر یاد بگیرید و چگونه کنترلش کنید.

مطلب اینجاست که شکست در عکاسی چیزی نیست که گذشته باشه و بندازیدش دور. بلکه حتی مشهورترین و موفق ترین عکاس ها از اونها برای طرقی و پیشرفت استفاده می کنند.

بیشترین اشتباهی که انجام بدید، بیشترین فرصت ها برای یادگیری شما است و هر چه بیشتر یاد بگیرید و شما بیشتر تجهیز میشید تا در آینده اشتباهات را اصلاح کنید.

این کمی از چرخه بد بختی است، اما به من اعتماد کنید، تمام اون تمرینات در بهتر شدن و تکرار نکردن اشتباهات سود خودشون رو خواهند داشت.

 

تمام

مقاله اصلی