چگونه در کمتر از ۸ ساعت یه مهارت رو یاد بگیریم ؟
فقط ۸ ساعت ؟؟ شدنیه یا داری شوخی می کنی ؟؟ حداقل ۱۰۰۰ ساعت برای یادگیری یه مهارت وقت نیازه !!!
با سلام و درود ، خب امروز ۲۴ آبان ماه که دارم این مطلب رو می نویسم، اول با این مطلب که نوشته دنی فورست هست روبرو شدم. مطلبی با عنوان «8 Timeless Skills to Learn Now in Under 8 Hours to Change your Life Forever» ، شروع کردم به خوندن که اولش یه کورس از کورسرا رو معرفی کرده بود «Learning How to Learn – یادبگیرید که چکونه یاد بگیرید »، از همینجا شروع شد :)) با کورسرا تا بحال کار نکرده بودم (البته قبلا ثبت نام کرده بودم داخلش ولی تا به حال داخل کورس هاش شرکت نکرده بودم) ، دیدم کورس رو اگر بدون گرفتن سرتیفیکیت بخوام ادامه بدم رایگانه و شروع کردم به دیدن اولین ویدیو، اولین ویدیو همانا و خوش آمدن بنده از این دوره همانا.
نمیدونم کی این مطلب رو به اشتراک خواهم گذاشت، ولی همین طور که دارم دوره رو میگذرونم و همچنین از دو سه تا منبع دیگه مطلب جمع می کنم و این مطلب رو پیش خواهم برد.
حداقل ۱۰۰۰۰ ساعت برای یادگیری یه مهارت وقت نیازه !!! این حرف اشتباههههه، بلکه ۱۰۰۰ ساعت تمرین سنجیده، مقدار زمانیست که برای نقش ایفاکننده ی اصلی در یک رشته شدیدا رقابتی شدن ، به آن نیاز است «کتاب Outliers: The Story of Success ، نوشته Malcolm Gladwell ، یه بررسی از این کتاب رو میتونید اینجا مطالعه کنید»
یاد بگیریم که چگونه یاد بگیریم 🙂
منبع اصلی دوره کتاب با عنوان «A Mind for Numbers: How to Excel at Math and Science (Even If You Flunked Algebra)» و نوشته بارابارا اوکلی است،
خب بحث اصلی دوره این هست : دو نوع روش تفکر داریم
- تفکر تمرکزی (Focused)
- تفکر پراکنده (Defused)
تفکر تمرکزی روشیه که اکثرا باهاش آشنا هستند و با تمرکز روی یه بحث و دقیق شدن روی جزییات آن تعریف می شود و اما تفکر پراکنده با توجه به اسمش قصد تمرکز و دقیق شدن روی جزییات رو نداره و به صورت پراکنده به تفکر می پردازه و در انتها راه را برای یه تفکر متمرکز باز می کنه. تفکر پراکنده برای مباحث نو و جدیدی که هیچ اطلاعی در موردشون نداریم خیلی کارآمد هست و میتونید سریعتر وارد اون بحث بشیم و مسیر رو به مغزمان یاد دهیم تا در ادامه بتوانیم تفکر متمرکز نیز روی اون موضوع یا بحث داشته باشیم.
مسئله مهم این هست که فراگیری یه چیز سخت، فرآیند طولانی و زمان بری هست.
تو یکی از ویدیو ها، باربارا دو مثال از یه هنرمند و یه دانشمند معروف میاره که من عین جملات مطرح شدش رو پایین نوشتم :
تکنیک پومودور چیست؟
حافظه بلند مدت و کوتاه مدت
اول از همه یه نکته و اینکه ما اینجا به بحث خیلی جزیی و دقیق روی مسایل علمی مربوط به مغذ نمی پردازیم و صرفا بعضی جاها موارد جالب رو و در حد آشنایی و تا جایی که به ادامه بحثمون کمک بکنه مطرخ می کنیم.
یه پب سایت بسیار عالی برای آشنایی با مغذ اینجا هست. حتمن به این سایت یه سر بزنید (مخصوصا ویدیوهاش)
مصاحبه باربارا اوکلی با بنی لوییس
مثلا اگر تازه یادگیری زبان رو آغاز کرده باشید شاید بگویید باید صبر کنم تا بتوانم بگم «معذرت میخوام آقای محترم، میشه لطفا بگویید نزدیکترین توالت کجاست؟» اما میتونم فقط بگم «دستشویی، کجاست؟» و مردم این را میفهمند. این جمله شکل کاملی ندارد، اما باید آموزندهی مبتدی خوبی باشین. و آموزندهی مبتندی خوب میدونه که اشتباه کردن، کم یا زیادش، لازم است تا منظورش را برساند.
خب مثلا در مورد خودم، وقتی سنم زیاد بود خواستم زبان یاد بگیرم. اما قبلش پنج سال درس آلمانی را افتاده بودم.بعد از ۱۰ یا ۱۱ سال یادگیری ایرلندی به زور توانستم امتحانهاش را پاس کنم و شش ماه اسپانیا زندگی کردم و اصلا اسپانیایی یاد نگرفتم. و واقعا فکر میکنم دلیل این اتفاقات مجموعهای از پیشگوییهای خودانجام بوده است. زمانی که اسپانیا بودم و ۲۱ سالم بود، به خودم گفتم که سنم برای یادگیری زبان خیلی زیاد است.دوران ۱۴ سالگی رو رد کرده بودم، و این یک پیشگویی خودانجامه چون فکر میکردم ۱۴ ساله بودن مهم است. پس فکر کردم که الان دیگه فایدهای نداره که کاری انجام دهم. پس خیلی کم تلاش میکردم و به همین خاطر پیشرفت نمیکردم. و بعد پیشرفت نکردن را میدیدم و میگفتم میبینی، این نشان میدهد بزرگسالان زبانآموزان خوبی نیستند. و این گونه نگاه کردن اصلا درست نیست، و در مدرسه هم همینطور بود. در مدرسه من از ابتدا نمرهی خوبی نمیگرفتم و با خودم میگفتم نمیتوانم در امتحانات موفق باشم، پس درس خواندن فایدهای ندارد. و بعد البته که امتحان بعدی بدتر میشد، و این یه حلقهی بازخوردی پیوسته بود.
مصاحبه باربارا اوکلی با دکتر رابرت بیلدر
این مصاحبه نیز از دیگر مصاحبه های اختیاری پایانی هفته اول دوره Learning to learn هست. من سعی میکنم یه خلاصه مفید از این مصاحبه رو به اشتراک بگذارم :
خب تو جایی از مصاحبه باربارا میگه که «گاهی ناراحتی را به دلیل این که پذیرشش لازم باشد، دوست دارم» دکتر رابرت در جواب میگه:
(بعضی) از افراد امکانش هست بگویند وقتی ناراحتی را تجربه میکنند که در واقع (نوعی) تغییر را تکمیل میکنند.پس،تا آن حدی که یک نفر میخواهد پیشرفت کند، تاحدی گرفتار ناراحتی شدن ضروری است. این طبیعت تغییر است، تغییر فیزیکی در مغز به مقداری کار نیاز دارد و آن کار، مقداری ناراحتی همراه دارد.حرف مربی شنایم به یادم آمد که همیشه میگفت، “نا برده رنج گنج میسر نمیشود.” بله،واقعا همین است و امکان دارد که این برای مغز درست باشد.
ارسال پاسخ